سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرگاه خداوند، بنده ای را گرامی بدارد، او را به دوستیِ خود مشغول می سازد . [.امام علی علیه السلام]
 
جمعه 90 اسفند 5 , ساعت 7:33 عصر
دل‌نوشته جدید شجاعی طباطبایی +عکس
عهدی که با نوجوان شهید "کربلای یک" برای انتخابات داریم

سید مسعود شجاعی طباطبایی از هنرمندان برجسته جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی که سابقه حضور در عملیات‌های متعدد دفاع مقدس را دارد، با انتشار دل‌نوشته جدیدی در وبلاگش مربوط به عملیات کربلای یک و دو تصویر از دو نوجوان شهید، یادآوری کرد که عهد امروز با شهدا و ولایت به حضور آگاهانه در انتخابات مجلس نهم وابسته است. در این دل‎نوشته آمده است:

                                                                                            

    

دو عکس بالا را خیلی دوست دارم، دو عکس از دو نوجوان رزمنده همچون دو شمس در یک آسمان آبی، در حالی‎که عکس امام بر سینه‎شان می درخشد. عکس اول را محمود بدرفر در هنگام غروب آفتاب در شهر مهران گرفت، رزمنده آسمان سیمایی که نور لبخندش با افق تلاقی می کند. و اما در عکس دوم نیز همان حکایت جاری است، عاشق امام در لحظه شهادت، در حالی‎که عکس مرادش را بر سینه دارد، لبانش باز شده است، انگار صدف عشق را گشوده و مروارید شهد شهادت را جلوه گر می کند.

احساس می کنم در آستانه پروازی، اگر آسمان دنیا بهشت است، آسمان بهشت کجاست که تو همچون پرنده ای کوچک در دل آن به پرواز در آمدی؟، اکنون فرشتگان به تماشای تو آمده اند و مبهوت از تجلی این همه عشق دوباره به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، از کران تا کران باز هم به تسخیر کامل انسان در آید.

چشمانت باز است، انگار زمزمه می کردی، زمزمه های آسمانی: «فان تکن الابدان للموت انشات فقتل امر بالسیف فی فضل الله» «اگر تمامی بدن‎ها و جان‌ها را مرگ خواهد ربود پس چه بهتر و والاتر که انسان زیر شمشیرها کشته شود برای رضای خدا و راه خدا»، دلم از حزن نگاه آسمانیت غرق در ماتم می شود، و اشک‎هایم در تلاقی با آن و درخشش خون تو طنین انداز می گردد. طیران فرشتگان را در سیمای تو می جویم، دلم می خواست می توانستم مثل تو پرواز کنم، اما بال‎هایم شکسته بود، می خواستم هم قدمت شوم، اما گام‌هایم قدرت راه رفتن نداشت، می خواستم بگویم من هم می خواهم با تو بیایم، ولی صدایم در نمی آمد، اسیر بودم، غرق در گناه بودم و تنها با اشک‎های چشمانم امید را از چشمان زیبای تو می جستم.

اینان همه وجودشان را به امام بخشیده بودند. چه سرانجام خوشی، ترک کردن دنیای فانی و رها شدن در کهکشان ستاره های عاشق به خدا و رسیدن به معراجی که ما از قافله بازماندگان، تنها می توانیم حسرت آن را بخوریم، حال تنها می توانیم این عکس ها را بارها و بارها ببینیم... وقتی عشق حسین علیه السلام در جانت ریشه کرد،‌ دیگر قدرت ماندن نداری، در قافله حسین علیه السلام کسی قصد ماندن ندارد همه بار سفر بسته‌اند، پس چرا ما جا مانده ایم؟

عملیات کربلای یک تمام شد، نگاهی به محمود انداختم، چقدر در جستجوی یار باید به انتظار بنشینیم، باز هم در قافله عشق جایی برای ما نبود،‌ باز قافله سالار ما را در کاروان خویش نپذیرفته بود. آرام می گرییم و بازهم منتظر می مانیم...

طبق معمول با من تماس گرفت. محمود بدرفر بود، گفت حاضری، از صدایش فهمیدم عملیاتی در کار است، تازه از منطقه آمده بودم، اما دل تو دلم نبود، می ترسیدم عملیاتی صورت بگیرد و من نباشم، داشتم بال بال می زدم، از خوشحالی اشک در چشمانم جاری شد و با بغضی فروخورده گفتم: جانم فدای امام، آماده ام، قرار شد صبح زود بعد از نماز راهی شویم، طبق معمول سراغ مادر و پدرم رفتم و دست‎شان را بوسیدم، گفتم دارم به زیارت می روم، نباید کسی از عملیات باخبر می شد، حتی پدر و مادر، معمولا هم زمان عملیات را به شهید آوینی در روایت فتح یا بچه های ساختمان امام صادق (ع) می گفتند، بچه های فیلمبردار، عکاس و صدابردار آماده و راهی منطقه می شدند.

به قلاجه رسیدیم، با بچه های لشگر حضرت رسول صلی الله علیه و آله مثل همیشه همراه می شدیم، قلاجه، جایی که باید مستقر می شدیم تا موقع عملیات فرا برسد، چادرمان را در کنار ستاد زدیم تا از اوضاع و احوال بیشتر با خبر باشیم، شهید ابوالقاسم بوذری -فیلم‎بردار- در چادر ما بود (برای آخرین بار در کنار او بودم)، بچه ها زیر سنگ‌ها کلی عقرب پیدا کرده بودند، یکی از بچه ها می خواست دور یکی از عقرب ها آتش روشن کند، ابوالقاسم مانع شد و وادارش کرد عقرب رو ببرد و به جایی دور بیندازد، می گفت گناه داره، رفتارش کاملا عوض شده بود، به قول بچه ها نور بالا می زد، نیمه های شب از گریه های او سر نماز شب بیدار می شدیم و از خودمان خجالت می کشیدیم که چرا این‌قدر غافلیم، بعد یکی یکی از چادر بیرون می زدیم برای وضو، صدای مناجات با خدا از هر گوشه ای در دل نیمه شب بلند بود، شهید رمضان داوودی چقدر زیبا در وصیت نامه اش توصیف می کند این لحظه ها را: "بیا برویم، برویم پروانه شویم و پرواز کنیم، یک لحظه از این هیاهو، از این همه غوغا بر کنار شده، عشقی در سر و شوری در دل ،پرواز کنیم، بیایید برویم آخر ما هم روزی پروانه بودیم، انیس شب های تارمان، فرشتگان بودند و شمع مجلس ما را مهر و ماه می افروختند... اکنون من سودازده، بال پر آراسته و می‎خواهم که از این جا تا بهشت برین -تا خانه‌ی نازنین پیامبر صلی الله علیه و آله، امام حسین علیه السلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه پرواز کنم. شما هم بال و پر بیارایید و با من همراه شوید..."  

از غروب دوشنبه 9 تیر 1365 که رزمندگان به سوى دشمن حرکت کردند، تیربارهاى دشمن در میان ناباورى به‌شدت کار مى کردند و منورها نیز آسمان منطقه را روشن کرده بود، اما ساعتى بعد مشخص شد این اقدام دشمن نه از روى هوشیارى و آگاهى از عملیات، بلکه تنها به دلیل یک حساسیت کاذب بوده است. پس از آن، عملیات در ساعت 22 و 30 دقیقه با رمز "یا ابوالفضل العباس ادرکنى" در حین غافل‎گیرى دشمن آغاز شد. حمله موفق یگان‎ها و پیش‏روى آنها موجب شد صبح عملیات علاوه بر هدف‏هاى مرحله اول حدود یک سوم از منطقه مرحله دوم نیز تصرف شود. صبح عملیات، نیروهاى لشگر 27 محمد رسول الله صلی الله علیه و آله با نیروهاى احتیاط عراقى در محور امامزاده سید حسن درگیر شدند و دفع‏شان کردند.

با روشن شدن هوا، عملیات با سرعت بسیارى ادامه یافت، زیرا فرماندهان یگان‎ها با مشاهده وضعیت دشمن درصدد برآمدند پیش از آنکه دشمن خود را بازیابد، کار را یک‎سره کنند. این تدبیر و اقدام به‎موقع موجب شد تا پایان روز اول، بسیارى از هدف‌هاى مرحله دوم تصرف شود.

در شب دوم عملیات، باقیمانده هدف‎هاى مرحله دوم تصرف شد و قبل از پایان یافتن شب، رزمندگان بر قسمتى از زمین مرحله سوم نیز مسلط شدند. افزون بر این، رزمندگان که در شب گذشته تا پشت دیوارهاى شهر مهران پیش رفته بودند، از دو محور شهر را دور زده و به سوى روستاى فرخ آباد و روستاى رستم آباد پیش‌روى کرده و با پاک‎سازى و تصرف آنها، در غرب مهران ضمن الحاق، به احداث خاک‌ریز پرداختند. این اقدام موجب شد بدون درگیرى، شهر مهران محاصره شود. پس از آن رزمندگان اسلام حوالى ظهر از چند محور وارد شهر شدند، در حالى‎که دشمن قبل از آن شهر را تقریباً خالى کرده بود. سرانجام تا غروب آفتاب شهر به طور کامل پاک‎سازى شد.

پی نوشت:

1- عملیات در شب‎هاى سوم، چهارم، پنجم و ششم نیز با هدف حضور روى ارتفاعات سرکوب و محورهاى دیگرى که باید تصرف مى شد و نیز تشکیل خط مناسب پدافندى، ادامه یافت. از این پس، محورهاى پاسگاه دراجى، باغ کشاورزى، تپه هاى غلامى، فرخ آباد و به‌ویژه ارتفاعات قلعه آویزان محل درگیرى رزمندگان اسلام و دشمن بود. یگان‎هاى خودى تلاش فراوانى براى تصرف مواضع برتر ارتفاعات قلعه آویزان به کار بستند.

سرانجام، در روز ششم عملیات، لشگرهاى 27 حضرت رسول صلی الله علیه و آله و 10 سیدالشهدا علیه السلام موفق شدند یال‎ها و قله اصلى این ارتفاع را تصرف کنند. بدین ترتیب، عملیات کربلاى 1 با تأمین و تصرف 100 درصد هدف‎هاى مورد نظر با آزاد سازی کامل شهر مهران پایان یافت. در این عملیات در مجموع 40 هزار تن از رزمندگان خودى در برابر 70 هزار نیروى دشمن قرار گرفتند.

2- در عملیات کربلا 1 (تا 16 تیر 1365) حدود 70 تن از رزمندگان اسلام شهید و چهار هزار و 500 تن از آنان مجروح شدند. این شهر همانند شهرهای مرزی دیگر کشورمان در ابتدای جنگ تحمیلی به دست عراقی ها افتاده ویران شد، اما سرانجام در سال 1365 به دست نیروهای رزمنده ایران به آغوش میهن بازگشت و در جریان بازسازی های پس از جنگ دوباره آباد شد. در سال های اخیر مهران "نگین سبز ایران" نام گرفته است.

3- در عهد ابدی که با امام و رهبری بسته ایم، مبادا که غفلت کنیم، دشمن هم‎چون زمان دفاع مقدس، هجمه ای سنگین بر ما دارد، شرکت در انتخابات وفاداری به عهدی است که با ولایت بسته ایم. فرزندان امام با بصیرت همیشگی‎شان هم‌چون همیشه چشم دشمن را در آرزوهای باطل خویش کور خواهند کرد. جهاد هرگز پایانی ندارد و ما بر عهد و میثاق ازلی که با امام عاشقان بسته ایم وفاداریم. ان‎شاء الله...

منبع : رجا نیوز



لیست کل یادداشت های این وبلاگ